اي ناز تو تا نيمه پاييز رسيده!
اي سرخ لبت با مي لبريز رسيده!
زلف تو هواخواهِ كدامين شب ابري ست
كاين گونه پريشان و غم انگيز رسيده؟
زيبا تر از آني كه رهايت كنم، اما
دير آمده اي؛ دوره ي پرهيز رسيده!
جان و تن من امت پيغمبر دردند
بر من دم ويرانگر چنگيز رسيده
اي قونيه تا بلخ به غوغاي تو مشغول
بشتاب كه شمس تو به تبريز رسيده
كم گريه كن، آتش زدن باغ گناه است
اي سرخيِ چشم تو به پاييز رسيده