تو را از بین صدها گل جدا کردم تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم برای نقطه ی پایان تنهایم تو تنها اسمی بودی که صدا کردم عشق من ...عشق من ...عشق من ... عشق من بگو از پاکی چشمه منو لبریز خواستن کن با دستات حلقه ای از گل بساز و گردن من کن اگه از مرگ باورها، از آدم ها دلم سرده نوازش کن تو دستامو که خیلی وقت یخ کرده که خیلـــــــــــی وقت یخ کرده ... عشق من ...عشق من ... دیگه دلواپس بودن واسم بسه دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه زیادیم کرده پژمردن زیادیم کرده غم خوردن توی بیداد تنهایی در عین زندگی مردن عشق من ... عشق من ... غریبه نمی دونم توکی هستی ازدنیا دلم خون بود ای خالق هر قصه من این منو این تو منم عاشق ناز تو کشیدن، بخاطر تو از همه بریدن ، تنها تو رو دیدن تو اون ابر بلندی که دستات شفای شوره زاره تو آخرین کلامی که شاعر تو هر غزل میاره
غریبه تو سکوتمو شکستی
کبوتروار در باغ سکوتم
از این شاخه به اون شاخه نشستی
از غصه نترسیدی
برام زدی و رقصیدی
از غصه دلم خون بود
برام خوندی و خندیدی
تو باغ سکوت من
برام هزارتا گل دادی
از غصه رهام کردی
گفتی دیگه آزادی
که اون چشم تو پیدا شد
همون دنیای بی ارزش
برام یک دفعه دنیا شد
تو رنگ صدات جونه
پر از دوا و درمونه
آهنگشو می شناسم
دلم همیشه می خونه ، دلم همیشه می خونه
بر ساز دلم زخمه بزن این منو این تو
هر لحظه جدا از تو برام ماهی و سالی
با هر نفسم داد میزنم جای تو خالی
منم عاشق انتظار کشیدن ، صدای پا تو از کوچه شنیدن ، تنها تو رو دیدن
تو اون ساحل نوری که هر موج به تو سجده میاره
تو فصل سبز عشقی که هرگل بهارو از تو داره
اگه نوازش تو نباشه گل گلخونه خاره
بدون تو خدا هم تو شعراش دیگه غزل نداره
بمون که شوکت عشق بمونه که قصه گوی عشقی
نگو که حرمت عشق شکسته تو آبروی عشقی
|