گل گلدون من شکسته در باد تو که دست تکون می دی وقتی چشمات هم میاد گل گلدون من، ماه ایوون من من شدم رودخونه، دلم یه مرداب وقتی میای صدای پات، از همه جاده ها میاد انگار نه از یه شهر دور، که از همه دنیا میاد تاوقتی که در وا میشه، لحظه دیدن می رسه هر چی که جاده ست رو زمین، به سینه من می رسه آه... ای که تویی همه، کسم بی تو می گیره، نفسم اگه تو رو داشته باشم به هرچی می خوام، می رسم به هرچی می خوام، می رسم گلهای خواب آلوده رو، واسه کی بیدار بکنم؟ دسته کبوترای عشق، واسه کی دونه بپاشه مگه تن من می تونه، بدون تو زنده باشه؟ ای که تویی همه، کسم بی تو می گیره، نفسم اگه تو رو داشته باشم به هرچی می خوام، می رسم به هرچی می خوام، می رسم آه... عزیزترین سوغاتی غبار پیراهن تو عمر دوباره منه، دیدن و بوییدن تو نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس می خوام عمر دوباره ی،منی تو رو واسه نفس می خوام ای که تویی همه، کسم بی تو می گیره، نفسم اگه تو رو داشته باشم به هرچی می خوام، می رسم به هرچی می خوام، می رسم ای همه خوبی و شادی من اسیرم سجده گاه من تویی نذار بمیرم شــن خشـکم انـتظار یک کویـرم آب پـاک تشنـگی ببـار نمیـرم تو ندای آسمونی... تو سخاوت زمینی... تو صداقت مثل گندم... تو صدای آخرینی... تو یـه جــاده واسـه عابـر تو یه موجـی واسه ساحل تو زیارتگاه زائر تو ندای آسمونی... تویی صدای قلب من فرداست روز آخرم تــو بیـــا دربـه درم طلوع صبح پاک من تویی وجود گرم من به آسمون نگاه نـکن تویـــی آرزوی مـن تو یه رمز عاشقانه تو خدای مهربونی در دو روز عمر کوته سخت جانی کردم باهمه نامهربانان مهربانی کردم هم دلی هم آشیانی هم زبانی کردم بعد از این برچرخ بازیگر امیدم نیست نیست آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست من نه هرگز شکوه ای ازروزگاران کرده ام نه شکایت از دورنگی های یاران کرده ام گرچه شکوه بر زبانم می فشارد استخوانم من که با این برگ ریزان روز و شب سر کرده ام صد گل امید را در سینه پر پر کرده ام دست تقدیر این زمانم کرده همرنگ خزانم پشت سر پل ها شکسته پیش رو نقش سرابی هوشیار افتاده مستی در خرابات خرابی مهربانی کیمیا شد مردمی دیریست مرده سر فرازی را چه داند سر به زیری سر سپرده می روم دل مردگی ها را ز سر بیرون کنم گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم برکلام ناهماهنگ جدایی خط کشم در سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم در دو روز عمر خود بسیار دل مانده ام بس ملامت ها کزین نامردمان بشنیده ام سر دهد در گوش جانم مویه همرنگ شبانم من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده ام زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده ام گر بمانم یا نمانم بنده پیر زمانم
تو بیا تا دلم نکرده فریاد
گل شب بو دیگه شب بو نمی ده
کی گل شب بو رو از شاخه چیده
گوشه آسمون شده رنگین کمون
من مثل تاریکی تو مثل مهتاب
اگه باد از سر گل تو نگذره
من می رم گم می شم تو جنگل خواب
گل گلدون من، ماه ایوون من
از تو تنها شدم، چو ماهی از آب
گل هر آرزو، رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه، دلم یه مرداب
آسمون آبی می شه اما گل خورشید
رو شاخه های بید دلش می گیره
دره مهتابی می شه اما گل مهتاب
از برکه های آب بالا نمی ره
به ستاره جون می دی
می شکفه گل از گل باغ
دو ستاره کم میاد
می سوزه شقایق از داغ
گل هر آرزو، رفته از رنگ و بو
از تو تنها شدم، چو ماهی از آب
تو یه شعری واسه شاعر
تویی نیاز دست من
|